روز جهانی مهاجران؛ نقد و بررسی مستند اکسدوس بهمن کیارستمی
به گزارش پویش خبر، ابتدای نشست محسن شهرابی، مدیر انجمن دیاران، در روز جهانی مهاجران ، مورد مساله مهاجرت و ابعاد آن در ایران توضیحاتی را ارائه کرد. سپس فیلم اکسدوس ساخته بهمن کیارستمی اکران شد. بعد از اکران فیلم پنل نقد و بررسی آن تشکیل شد. اکسدوس ادامه فتوریاحی و گلشهر است بهمن کیارستمی […]
به گزارش پویش خبر، ابتدای نشست محسن شهرابی، مدیر انجمن دیاران، در روز جهانی مهاجران ، مورد مساله مهاجرت و ابعاد آن در ایران توضیحاتی را ارائه کرد. سپس فیلم اکسدوس ساخته بهمن کیارستمی اکران شد. بعد از اکران فیلم پنل نقد و بررسی آن تشکیل شد.
اکسدوس ادامه فتوریاحی و گلشهر است
بهمن کیارستمی گفت فیلم اکسدوس ادامه دو پروژه دیگر است که من در دو سال اخیر درگیرشان بودم؛ یکی کتاب فتوریاحی و دیگری کتاب گلشهر. فتوریاحی آرشیوی است از عکسهای یک عکاسخانه به اسم فتوریاحی. کتاب گلهشر هم مجموعه عکسی است از قبرستان قدیمی گلشهر. من بعد از این دو کتاب به موضوع مهاجرت حساس بودم و تابستان امسال مهاجرت معکوس به افغانستان و ترکیه و اروپا شکل گرفت و این موضوع قابل بررسی بود.
مواجه شدن با اردوگاه یکی از دردناکترین تجربه هر افغانستانی
سپس آرش نصراصفهانی اینطور ادامه داد که این فیلم از این جهت مهم است که به ما این امکان را میدهد که در مورد موضوعی صحبت کنیم که تا پیش از این کمتر در موردش حرف زده شده است و این دقیقا یکی از تاریکترین وجوه زندگی افغانستانیها در ایران است. تاریک از دو جهت؛ یکی اینکه به بخشی میپردازد که تلخترین تجربه زندگی یک افغانستانی در ایران است و دوم اینکه رسانهها کمتر به این مساله پرداختهاند؛ منظور مواجه دولت و در اینجا اداره اتباع و وزارت کشور با مهاجرین است.
او ادامه داد: شما وقتی به عنوان یک افغانستانی با تمایز ظاهریتان در ایران زندگی میکنید، از صبح که از خانه بیرون میزنید تا شب با اقسام مختلف تبعیض، تحقیر و پیشداوری مواجه میشوید و تجربه قربانی نژادپرستی بودن را دارید. آن جایی که همه اشکال تحقیر و تبعیض را تجربه میکنید همین اردوگاه است و پاسگاه پلیس و جایی که با مامور اداره اتباع مواجه هستید. مواجه شدن با اردوگاه یکی از دردناکترین تجربه هر افغانستانی است. من همه محدودیتهایی که برای ساخت این فیلم بوده است را درک میکنم اما این فیلم دارد یک تصویری نشان میدهد از ماموران نایس و مودبی که صلاح مخاطبشان را میخواهند و دارند سعی میکنند کمک کنند. ولی شما بروید از آدمهایی که سروکارشان با اداره اتباع افتاده بپرسید که با چه چیزی مواجه شدهاند.
نصر اصفهانی در ادامه بیان کرد که به غیر از آن یک میلیون و ششصدهزار نفری که کارت آمایش یا پاسپورت دارند، ما با یک جمعیت زیادی از افغانستانیها مواجه هستیم که اصطلاحا غیرقانونی هستند و بخشی از آن جمعیت غیرقانونی کارگران فصلی هستند که به طور قاچاق وارد ایران میشوند و بعد از کار وقتی میخواهند برگردند، برای اینکه هزینه بازگشت ندهند خودشان را معرفی میکنند و دیپورت میشوند. در ده سال اخیر معمولا سالانه حدود ۵۰۰ هزار نفر به این شکل وارد ایران میشوند و ۵۰۰ هزار نفر هم از ایران خارج میشوند. این جریان کارگران فصلی است.
فیلم اکسدوس که در اردوگاه بازگشت امام رضا ساخته شده است اصلا نباید این توهم را ایجاد کند که این است مواجه وزارت کشور با افغانستانیها. این فیلم خیلی شبیه به یک فیلم تبلیغی است برای وزارت کشور که یک تصویر خیلی انسانی از خودش نشان بدهد. وقتی از افغانستانیها که تجربه اردوگاه را داشتند میپرسیم که آنجا را توصیف کنید؟ میگویند: آنجا مثل حیوان با ما برخورد میکنند و هیچ شان انسانی برای ما قائل نیستند. من مسالهام با این فیلم این است که دوربین در اتاقک مامور کاشته شده و از آن زاویه دارد میبیند و از آن زاویه هم مامور آدم غمخواری است. آن تصویری که این فیلم دارد ارائه میکند به یک معنا گمراهکننده است و واقعیت را دارد وارونه نشان میدهد. بخش زیادی از کلیشههایی که در مورد افغانستانیها وجود دارد را این فیلم بازتولید میکند. ولی من خوشحالم که این فیلم ساخته شده و اولین بار است که کسی توانسته وارد اردوگاه شود و یکی از جاهایی که ما باید در موردش صحبت کنیم همین اردوگاه است.
قدرت در مستند اکسدوس بین ایرانی و افغانستانی دست به دست میشود
کیارستمی در پاسخ توضیح داد که به هیچ وجه با تصویر وارونه یا مخدوش موافق نیست و شاید این فیلم تصویر تلطیف شدهای از فضا نشان داده باشد که این خاصیت دوربین است. اردوگاه امام رضا که فیلم اکسدوس در آن ساخته شده است، جایی است که آدمها داوطلبانه برای خروج از کشور مراجعه میکنند و باید احراز هویت انجام شود. این احراز هویت بر اساس مکالمه است. ضمن اینکه هر کدام از این ماموران ویژگیهای شخصیتی خاص خودشان را دارند و نمیشود به یکسان لیبل پلیس یا کارمند وزارت کشور را بر آنها زد.
کیارستمی ادامه داد که اتفاقا درون فیلم خیلی وقتها این قدرت دارد دست به دست میشود و آدمها به راحتی سیاست ایران را نقد میکنند یا میگوید به تو چه که من موهایم را رنگ کردم چون دوست داشتم.
مرز اخلاق در مستند اکسدوس
محمد سرور رجایی گفت: صحنه ابتدایی فیلم که چند نفر دارند دعا میخوانند و پس از آن از کارگردان تشکر میکنند و با او وارد صحبت میشوند، من این نکته را خودشیفتگی کارگردان میدانم. من از این جهت که کارگردان به یک موضوع ممنوعه وارد شده و باب گفتگو را باز کرده است، فیلم را پسندیدم. امیدوارم که این ورود به اینجا ختم نشود و ادامه داشته باشد. اما فیلم مقداری دچار بیاخلاقی شده است به دلیل اینکه دوربین در جایی نصب شده است که شاید افغانستانیهایی که مراجعه میکنند ندانند که این دوربین دارد آنها را ثبت میکند. اگر افراد درون فیلم از حضور دوربین خبر ندارند، به کدام اجازه این تصاویر پخش شده است؟ آن صحنه پیرمردی که شخصیت بسیار صالحی را نشان میدهد و میگوید عروس من فرار کرده است، نیم بدنش را درون سوراخ میکند تا نفر کناریش نشوند که این اتفاق برای این خانواده افتاده است و چطور کارگران این را رسانهای کرده است؟ آیا برای آینده و آبروی آن خانواده چیزی در نظر نگرفته است؟ در آن قسمتی که در کنار پسر بچه میگوید اینها زیاد دروغ میگویند، خب بیایید بررسی کنیم که چه دلیلی دارد که اینها دروغ بگویند؟ البته یکی از نکات مثبت این فیلم از آن جهت است که اطلاعاتی در مورد وضعیت پیش از رسیدن به گردنه تنباکویی را به افغانستانیها میدهد و آگاهیبخشی میکند.
زندگی در شرایط دیاسپورایی
روبرت صافاریان گفت در مورد دوربین که دوستان اشاره کردند؛ اینکه دوربین کجا قرار دارد الزاما به این معنا نیست که کارگردان از همان نگاه دارد به مهاجران نگاه میکند. در ابتدای بحث این نکته مطرح شد که واقعیت آنجا چطور است؟ آیا شبیه همین چیزی است که ما در فیلم میبینیم؟ من به عنوان بینندهای که آنجا نبودم چطور میتوانم بدانم آنجا چگونه است؟ ادامه این بحث نیاز به این دارد که هر بینندهای خودش برود و در آنجا وارد شود. تازه اگر وارد شوید هم باز معلوم نیست چون شاید وقتی ببینند یک غریبه هست شاید جور دیگری برخورد بکنند. کلا به نظر من، گفتگوهایی که سرمرز اتفاق میافتند، گفتگوهای غیرقابل اعتمادی هستند. بسیار بسیار طبیعی و حق هر آدمی هست که موقعی که میخواهی از این سمت مرز به آن سمت مرز بروی ممکن است هر چیزی را بگوید تا این اجازه را بگیرد و ممکن است که هر چیزی را پنهان بکند و این افغانستانی و غیرافغانستانی ندارد. این فیلم هم یک موقعیت سرمرزی است.
نکته بعدی آن چیزهایی که راجع به اخلاق دوربین گفته شد؛ این یک بحث خیلی همگانی است در مورد مستند. باز هم ارتباطی به موقعیت افغانستانیها در ایران ندارد. شما وقتی وارد زندگی خصوصی یک نفر میشود خیلی پیچیده است که تا کجا میتوانید جلو بروید. حتی گاهی طرف موافق هم است و شاید شما باز نباید این کار را بکنید. حتی این مساله در مورد فیلم آقای اسکویی که در مورد دختران بهزیستی ساخته شده بود هم وجود داشت که آیا باید اکران بشود یا نه؟ مساله اخلاق در مستندسازی مساله عموما خیلی مهم و بحثبرانگیزی است.
فیلم اکسدوس بهمن کیارستمی مجموعه است از آدمها و مسائل، یعنی هر ده دقیقهای راجع به یک مساله است. معمولا مستندساز انتخاب میکند برای رساندن یک مفهوم خاص. من در این فیلم یک گرایش نیرومندی میبینم که به هیچ سمتی نرود و هیچ قضاوتی نکند. در نتیجه میشود کلکسیون و من این را نمیپسندم. چرا فیلم باید با صحنهای تمام شود که در مورد تمایل یک نفر به نرفتن هست؟ و موسیقی فیلم و اسم فیلم من را یک مقدار به این سمت برد که فیلم فقط این است که جای جالبیه و این پرهیز از قضاوت کردن و صرفا مشاهدهگر بودن یعنی صرفا جای جالبی است و من خیلی با این موافق نیستم.
صافاریان در ادامه گفت که من شخصا هیچ احساس نکردم که این فیلم به افغانستانیها نگاه تحقیرآمیز داشته باشد.
این میل به مشاهدهگر ناب بودن که در بقیه فیلمهای بهمن کیارستمی هم وجود دارد، یعنی اینکه من به عنوان فیلمساز نتیجهگیری نمیکنم و دیگرانی که فیلم را میبینند نتیجهگیری را میکنند و این شدنی نیست و نمیشود مشاهدهگرد ناب باشیم و باید در مورد موضوعی به این حساسیت چیزی بگوییم و اگر نگوییم یک نفر دیگر به جای ما میگوید بر اساس متریالی که در فیلم وجود دارد.
از این مسائل که بگذریم در مورد موضوع فیلم که اصطلاحا من اسمش را میگذارم “زندگی در شرایط دیاسپورایی”. دیاسپورا یعنی شما در یک جایی زندگی بکنید و وطنتان را جای دیگری بدانید. این بحث را از دو جهت میشود بحث کرد؛ یکی از جهت حقوق اقلیت یا حقوق مهاجر چون همیشه حقوقی از اقلیت سلب میشود و در سازمان ملل حقوق داریم به نام حقوق اقلیت و بیشتر بحثهایی که من شنیدم از این زاویه بود و اما زاویه دیگری هم میشود در مورد این وضعیت دیاسپورایی صحبت کرد و آن اینکه وقتی اقلیت در وضعیت دیاسپورایی قرار میگیرد برای او چه آسیبهایی به همراه میآورد؟ آیا یک نوع تنگنظری به وجود نمیآورد؟ آیا یک نوع نگاهی به وجود نمیآورد که همه را دشمن خودش بداند؟ آیا یک نوع ابهام هویتی به وجود نمیآورد که من چی هستم و نمیدانم چطور برخورد کنم؟ همه اینها را که من به عنوان سوال طرح میکنم، نظرم این است که همه اینها را به وجود میآورد چون در موقعیت خاص خودم دیدم که اینطور بوده است.
در پایان این مباحث بهمن کیارستمی گفت که مرزهای اخلاق در فیلم مستند مساله مهم و متغییری است و اگر این فیلم برای تلویزیون و بیننده عام ساخته میشد قطعا باید چیزهای بیشتری را مراعات میکرد اما فیلم اکسدوس برای مخاطب دانشگاهی ساخته شده و یک تحقیق مصور است و من فکر نمیکنم مرز اخلاق برای این محافل را رد کرده باشد. ضمن اینکه در آنجا دو دوربین حضور داشت و صدابردار هم بود و دوربین به هیچ وجه مخفی نبود، چنانچه بودند کسانی که گفتند ما نمیخواهیم از ما تصویربرداری شود و نشد اما اطلاعات کامل در مورد ساخت فیلم به مراجعه کنندگان داده نشد. در مورد نکته ابتدایی که پیرامون خودشیفتگی بنده گفته شد؛ من در همه فیلمهایم حضور دوربین و خودم را اول فیلم اعلام میکنم چرا که من آنجا هستم و هیچ فیلمی نمیتواند ادعا کند که مشاهدهگر صرف است و حضور دوربین بر موقعیت تاثیر میگذارد.
در پایان حضار با کارگردان و منتقدان وارد گفتگو و پرسش و پاسخ شدند.