نگاه غیر واقع بین/ تراژدی های گمنام به مثابه مضامین تئاتر نو
دردنیای پرهیاهوی به ظاهرعقلانی و منطقی ،یک نوع فانتزی عمیق غیر واقعی هست که می گوید:هیچ واقعیتی وجود ندارد، هنر تئاتر سهم بسزایی در این بازنمایی ایفا میکند.
پویش خبر، از میان همه ژانرهای ادبی ، بی تردید تئاتر کمتر از همه مورد بهره برداری قرار گرفته است. از زمان های دور تا کنون ، اساس تأتر متحمل کمترین تغییرات شده ، یا اصلا هیچ تغییری نکرده . نخست ایبسن ، سپس ودکیند کسانی بودند که جهت گیری جدیدی را در این هنر، در طفولیت دیرپایش برگزیدند. مترلینک و آپولینر چه؟ آیا آنها کاری بیش از تجدید نظر در ترکیب بندی ساختار های کهنه ، و پرداختن به مضامین جاودانی اما از رده خارج به شیوه ای نو ، کردند؟
مشکل زیبایی شناختی پیش روی ما ساختن و معرفی مضامین (نو) و تازه میباشد که هیچ کارگردانی به آنها نپرداخته است.حتی اگر جُنگ شادی در ادغام ماهرانه ی طیف احساساتی که تئاتر مایل به برانگیختن شان است، موفق بوده باشد،با این همه روش های بیانی آن اگر نه کهنه اما دست کم فاقد جذابیتهای مستمر بوده اند . چطور میتوانیم جذابیت بیانی را با تازگی موضوع درهم بیامیزیم؟ مطمئناًغیرجانداران می توانند مضامین بکری به دست مان بدهند. گرچه گاهی ابژه های بی جان از زبان خود سخن گفته اند اما معمولا با تشخصی چنان انسانی و یا تغزلی که بزرگترین شاعران را هم پشت سرگذاشته است.در این ابژه ها بیانی غنایی یا فلسفی وجود دارد اما هیچ بیان روانشناختی در نفس شان نیست. (روانشناسی عظیم و پیچیده ای که هنوز کشفش نکرده اند). سرانجام استفاده از درام ، کمدی،یا هر چیز دیگری که بیانگر عادات و هیجانات این شخصیتهای عجیب باشد حتی اگر در تحت تاثیر قرار دادن یک مخاطب انسانی شکست بخورد،در عوض می تواند مخاطبان دیگری را که صندلی ، یا وسایل آشپزی و غیره اند!، به (گریه)یا (خنده) یا ترس بیندازد. اما انچه قطعی است این است که “هیجان در جهان غیر زیستی وجود دارد”
چند سال قبل لباسی کوچک از پوست بز خریده بودم چون از پشت ویترین فروشگاه به چشمم زیبا آمده بود،از میخی کنار پنجره اتاقم آویزان کرده بودمش، و انجا در آرامشی کامل بسر می برد، وقتی وارد اتاقم می شدم ، باشادی بازوان قناس کوچکش را تکان می داد و تا در دستانم نمی گرفتمش ابراز احساساتش را متوقف نمی کرد. محکم به دستانم می چسبید، و گرمای مطبوعش را با مهری که تنها می توان با گرمای مادری مقایسه کرد که کودکش را شیر می دهد .با من تقسیم می کرد، زبان کهنه اش چیزهایی به من می گفت که برایم نا مفهوم بودند،روی هم رفته یک وجود انسانی بود! اگر پیش از اینکه شروع به تمیز کردن عینکم کنم ، سر نقلی و پر مویش را نوازش نمی کردم ،خودش را دور انگشتانم می پیچید و نمی گذاشت کاری کنم مگر آن که توجهی را که می خواست دریافت می کرد. دست اخر هردومان به راستی به هم علاقمند شده بودیم ! لبخندش را میان چروک هایی که روزهای آفتابی بر می داشت می دیدم ، و گریه اش را روزهای بارانی که پر چروک و داغان می شد!
بعد ، یک روز متوجه شدم لباس سرجایش نیست، کلک های شیطنت آمیزش یادم آمد که گاهی پشت اثاثیه مخفی می شد،اما وقتی نتوانستم هیچ جا پیدایش کنم! فهمیدم اتفاق وحشتناکی افتاده است.
سه چهار ماه دچار اندوه شدم که تنها توضیحش ناپدید شدن دوست کوچکم بود . یک روز همانطور که به سمت حومه شهر حرکت میکردم با دیدن تابلوی وحشتناکی سرجایم خشک شدم بادی قوی علامتهای کنار جاده را زیر فشار مرگ آورش خم کرده بود و ارتش ابرها با یونیفورم های بنفش شان در حالی که تخم مرگ می پاشیدند از آسمان رد می شدند ، در میانه این صحنه کهنه لباس من، مرده،بر فراز تیر تلگرافی آویزان بود، در غمی آن جهانی به سر میبرد !، تکه پاره های دل آزارش در باد حرکت می کرد ،و باد و باران با بی رحمی بر او نوک می زدند . حتی حالا هم فکر کردن به آن صحنه تکانم می دهد . آیا ممکن است این محبت عمیقی که نسبت به (قوری) (پیپ) یا (گلدان) یا (لباسها) احساس می کنیم پاسخی در خور به احساسات خود آنها باشد؟؟!!
پیپی را می شناسم که مرد سنگدلی آن را از روی میز دوستش برداشت یعنی بی هیچ ترحمی دزدیدش بعد وقتی سارق رذل می خواست روشنش کند بینی اش را سوزاند . پیپ از کوره در رفته خاکسترهای آتشین را از تنها چشمش به بیرون پرتاب کرد!
یک کارگردان نسل نو برای اجرای نمایشی ترسناک مثلا کاری از (ادگار الن پو) می تواند از اتاقهای زیر شیروانی منازل این قبرستانهای اشیای دستمالی شده و پشت سر رها شده الهام بگیرد .در اتاقهای زیر شیروانی (قبرستانهای شهری طبقه بالا) آدم میتواند قفسه های کهنه ی کمدها را ببیند که با معده های متورم از آخرین بیماری در طول نیمه شبهای شنبه روی پاهاشان می شلند .قفس های پرنده از ریخت افتاده اند ، یخدان سفری گروتسک هنوز در وحشت مرگ به سر می برد. این هیئت عزاداری بر بالای سر آن که زمانی یک شومینه بود و هنوز هم ملبس به زره آهنی است که با آن دفن شده ادای احترام میکند، روی هم رفته بوی وحشتناک ظروف گلی مرده در اتاق های زیر شیروانی یا انباری های حیاط بویی بسیار آشناست.
یک بار در حال خواندن کاغذی بودم که ناگهان فریاد بلندی را از سمت گنجه ی لباس شنیدم ، پیژاماهای درجه یک من ، که تازه هم خریده بودمشان با پرت کردن خود به کف اتاق دسته جمعی خودکشی کرده بودند شوک من وقتی کامل شد که دریافتم درست در همان لحضه داشتم مطلبی می خواندم مربوط به آتشسوزی عظیمی در انبار منسوجات، همان مغازه ایی که آنها را خریده بودم! آیا ممکن است پیژامه ها مرگ برادرانشان را خوانده یا آن را حس کرده بودند؟
نمیدانم ! اما حقیقت این است که “عاطفه” کیفیتی است مربوط به “غیرجانداران”!
این متن انتخاب شده از ؛ لوئیس بونوئل در مجله اسپانیایی (آلفار لاکرونا)شماره ۲۶فوریه ۱۹۲۳
توضیح مختصر درباره لوئیس بونوئل؛ او فیلم ساز ،شاعر و نویسنده اسپانیایی بود که در فرانسه و اسپانیا و مکزیک فعالیت داشت و معروف ترین فیلم های او (میل مبهم هوس،جذابیتهای پنهان بورژوازی،سگ اندلوسی)است ، اوبه سبک سورئالیستی نوشته هایی دارد ،
بونوئل در کتاب خاطراتش می گوید بدون آشنایی با سوررئالیستها مسیری متفاوت میپیمود. او اذعان میکند که از «حشر و نشر سهساله»اش با «جمع پرجوش و آشفته سوررئالیستها برای سراسر زندگی»اش تجربه اندوخت.
واما روش سورئالیستی چیست ؟،شاید
سورئال و
روش سورئالیستی،بعضا عبارت از نسبت دادن خواص غیر عادی به اشیاء عادی باشد یا کنار هم گذاشتن اشیاء ومفاهیم وکلمات ، وبه هم ریختن رابطه ی موضوع با متن مثل
(سال های سگی )اثر یوسا برنده ی جایزه ی نوبل
و سرزمین گوجه های سبز (سرزمین گوجههای سبز یا قلب حیوانی رمانی از هرتا مولر رماننویس آلمانی رومانیایی برنده نوبل ۲۰۰۹ است.)
در باره این مکتب که در هنرهای تجسمی و نقاشی نمود بیشتری دارد ، توضیحاتی را جستجو کردم که پیوست آن ادامه مطلب را تکمیل کند؛
سورئالیسم، آغاز و پایان مشخصی ندارد
با وجود این که جنبش سورئالیسم ظاهراً در اوایل قرن ۲۰آغاز شده و چند سال بعد به پایان رسیده، تأثیرات آن در ادبیات از دیروز تا امروز غیرقابل انکار است. جالب این جاست که داستان های سورئالیستی از نظر تاریخی نیز خط زمانی را در هم شکسته اند! یعنی حتی پیش از صدور بیانیه ی سورئالیسم در دهه ی ۱۹۲۰، به آثاری بر می خوریم که مایه های سورئالیستی و فانتزی دارند. حتماً یادتان نرفته که «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» در سال ۱۸۶۵منتشر شده است. در داستان های متأخرتر نیز تأثیرات سحرانگیز سورئالیسم بر مهم ترین نویسندگان تاریخ ادبیات مشهود است: داستان های «کافکا»، رمان هایی چون «زن در ریگ روان» اثر «کوبو آبه»، «مرشد و مارگریتا» نوشته ی «بولگاکف»، «شهرهای ناپیدا (نامرئی)» نوشته ی «ایتالو کالوینو»، داستان های «هاروکی موراکامی» و صدها رمان و داستان کوتاه دیگر. شاید باور آن سخت باشد که زندگی منطقی ما آدمهای امروز زوایای غیر واقع گرایانه زیادی دارد که به آنها به (سورئالیستهای) خودمان توجه نداریم و هنگامی که متوجه آن می شویم دنیا تاثیر عجیبی بر ما دارد ، انگار در یک شوخی پر احساس بزرگی به نام زندگی غوطه میخوریم، در قهقرایی از دنیای پر هیاهو پر شتاب ظاهرا عقلانی و منطقی امروز ،یک نوع فانتزی عمیق غیر واقعی وجود دارد که می گوید هیچ واقعیتی وجود ندارد ، هنر تأتر سهم بسزایی در این بازنمایی ایفا میکند.
سورئالیسم در نمایش و ادبیات نمایشی در شعر و داستان سرایی به ما یادآوری می کند، سلطه ی ناخودآگاه در جای جای زندگی مان وجود دارد. ما نیمی از اوقات (یا بیش از آن)، تحت سلطه ی چیزهایی هستیم که از آن ها آگاه نیستیم؛ یعنی دقیقاً نمی دانیم نیاز یا علاقه ی واقعی مان چیست. بنابراین چه راه بهتری از سورئالیسم سراغ دارید که دیوانگی درونمان را به رویمان بیاورد؟!
(توضیحات پاورقی)؛
۱_ فرانتس کافکا نویسندهی مشهور آلمانی متولد سال ۱۸۸۳ در شهر پراگ جمهوری چک است. فرانتس کافکا در ایران بیشتر برای نوشتارهای پوچگرایانه و گاه اگزیستانسیالیستی شناخته میشود. یکی دیگر از دلایل شهرت او در ایران تاثیرگذاری او بر نویسندگان ایرانی مانند صادق هدایت بوده است.
۲_ کوبو آبه ؛ نام مستعار کیمیفوسا آبه نویسنده، نمایشنامهنویس و عکاس ژاپنی بود. او از پیشگامان جریان آوانگارد در ژاپن بود.
۳_ میخائیل بوگافک:نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی
۴_ نویسنده ایتالیایی است. سه گانه «نیاکان ما» شامل «شوالیه ناموجود»، «وینکنت شقه شده» و «بارون درخت نشین» از مشهورترین آثار او هستند.
۵_یوسا : خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگار پرو است. یوسا یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است.
۶_مترلینک: موریس مترلینک ، نویسنده ،شاعر و نمایشنامه نویس بلژیکی، موریس مترلینگ شاهکار نمایشنامه نویسی خود را به سال ۱۹۰۷ به نام پرنده آبی به قلم کشید که در کمترین مدت به چندین زبان ترجمه گشت
۷_ آپولینر: گیوم آپولینر با نام مستعار ویلهلم آلبرت ولادیمیر آپولیناریس ، برجستهترین شاعر نخستین دهه قرن بیستم میلادی در فرانسه بهشمار میرود. یکی از نامدارترین اشعار او پل میرابو است که بارها به زبان فارسی ترجمه شدهاست.
۸_ایبسن: هنریک یوهان ایبسن شاعر، نمایشنامهنویس و درامنویس نروژی بود. او یکی از ستونهای اصلی ادبیات مدرن نروژ است که تأثیر شگرفی بر نویسندگان بعد از خود گذاشته است. او یکی از بزرگترین استادان هنر تئاتر در تمامی اعصار، همسنگ سوفوکل و شکسپیر شمرده میشود.
نگارنده مطلب#داریوش ثمر با تحقیق و جستجو وپژوهش در مقاله و کتب مرتبط با مکتب سورئال و همچنین تدوین از نوشتارهای سورئالیستی از:لوئیس بونوئل ، ترجمه شیوا مقانلو