معرفی سزائی کاراکوچ شاعر ترکیه به مناسبت در گذشتش
سزائی کاراکوچ از جمله شاعران و نویسندگانی است که سهم قابل توجهی در ادبیات ترکیه داشته است. کاراکوچ که اشعار و نوشته های زیادی از او به یادگار ماند، در روز سه شنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۲۱ (۲۵ آبان ۱۴۰۰) به دیار باقی شتافت.
پویش خبر-روشنا جهانگیرفام:
ابراهیم کالین، سخنگوی رئیس دولت ترکیه، در یادداشتی که در حساب کاربری خود در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشت، نوشته است: «شاعر دیریلیش، استاد سزای کاراکوچ، مورد رحمت حق قرار گرفت. او زندگی مثال زدنی، اندیشه ای محکم و میراث ادبی بزرگی از خود بر جای گذاشت. جایگاهش بهشت، مقامش بلند و روحش در آرامش باد.»
احمد سزائی کاراکوچ در ۲۲ ژانویه ۱۹۳۳ در بخش اِرگانی(Ergani) شهرستان دیاربکر به دنیا آمد. پدرش یاسین بیگ بود و در جنگ جهانی اول هنگام جنگیدن در جبهه قفقاز به اسارت روس ها درآمد. پدرش یک تاجر طبقه متوسط بود. پدربزرگش حسین بیگ نیز در جنگ پلوون شرکت کرد و مورد قدردانی غازی عثمان پاشا قرار گرفت. مادرش امینه نام داشت و خانه دار بود. احمد سزای کاراکوچ تحصیلات ابتدایی خود را بین سالهای ۱۹۳۸-۱۹۴۴ در ارگانی به پایان رساند.
در سال ۱۹۴۴ در امتحانات ورودی مدارس شبانه روزی شرکت کرد و در مدرسه مارش پذیرفته شد. سزائی تحصیلات دبیرستان را نیز در دبیرستان شبانه روزی غازیآنتپ بین سالهای ۱۹۴۷-۱۹۵۰ به پایان رساند. در دوران دبیرستان به فلسفه علاقه مند شد و تصمیم گرفت در رشته فلسفه تحصیل کند. پدرش دوست داشت که فرزندش در دانشکده الهیات تحصیل کند. اما شرایط مالیاش تنها اجازه تحصیل در دانشکده علوم سیاسی را به او میداد. او در رشته مالی در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آنکارا پذیرفته شد و در سال ۱۹۵۵ از این دانشکده فارغ التحصیل شد. دوران خدمت اجباری را در اداره خزانه داری وزارت داریی گذراند و سپس در آزمون بازرسان مالی شرکت کرده و پذیرفته شد. ماه اوجاک (ژانویه) سال ۱۹۵۶ کار خود را به عنوان کمک بازرس شروع کرد. در سال ۱۹۵۹ به سِمَت کنترلگر درآمد انتصاب شد. مدت کوتاهی به آنکارا رفته و اداره مالیاتی مشغول به ادامه خدمت شد. اما طولی نکشید که مجدداً به استانبول و سمت قبلی خود برگشت. به واسطه شغلش به جاهای مختلف ترکیه سفر کرد و این برای سزائی فرصتی بود که با شهرها و روستاهای زیادی آشنا شود. وی در سال ۱۹۷۳ از شغل خود استعفا داده و بعد از آن هیچگاه شغل رسمی نپذیرفت.
سزائی انتشارات و انجمن دیریلیش را در استانبول تاسیس کرد. مدتی بعد وارد فعالیت های سیاسی شده و در سال ۱۹۹۰ حزب دیریلیش را با نشان «درخت گل رز در حال شکفتن» تأسیس کرد. اما از آنجا که حزب وی نتوانست تعداد شعب خود را گسترش دهد و در دو انتخابات متوالی شرکت نکرد، در ماه مارت ۱۹۹۷ تعطیل شد. وزارت فرهنگ و توریسم ترکیه در سال ۲۰۰۶ او را برای دریافت جایزه بزرگ فرهنگ و هنر لایق دانست. لاکن سزائی در نامه ای به وزارت اعلام کرد بخش مالی جایزه او صرف امور فرهنگی هنری شود و بخش دیگر به آدرسی که وی در نامه نوشته است ارسال گردد. در سال ۲۰۰۷ مجددا حزب سیاسی خود را با اسم یوکسک (بلند مرتبه) دیریلیش تاسیس کرد و تا پایان عمر رئیس این حزب بود. سنبل حزب جدید وی ماه کامل، گل رز و یک جاده است. معنای سنبل اینگونه است: آنکه زنده است «رز» است، آنکه بلند مرتبه است «ماه» است و «جاده» حزب است. به نقل از دوستان شاعر (ایوب اظلال) هدف او از ایجاد حزب شرکت در انتخابات ها و گرفتن صندلی های پارلمان نبود. وی اندیشه های اتحاد دنیای اسلام را داشته و زمانی که به عنوان یک شاعر از این موضوعات سخن می گفته کمتر به حرف های او توجه می شده. لذا یک حزب سیاسی تاسیس کرده تا از جایگاه رهبر یک حزب اندیشه هایش را مطرح کند.
او در ۱۶ نوامبر ۲۰۲۱ به دلیل بیماری های ناشی از کهولت سن در خانه خود در استانبول درگذشت و جنازه وی روز بعد با اقامه نماز در مسجد شهزاده باشی استانبول در قبرستان همان مسجد به خاک سپرده شد. همزمان در تعدادی از شهرهای دیگر ترکیه نماز میت غیابی برای او خوانده شد.
مجموعه های شعر چاپ شده از سزائی کاراکوچ شامل موارد ذیل است:
- مونا رزا
- شهدامار-خلیج- صداها
- چهل ساعت با خضر
- کتاب طاها، خسته رز
- کلمات اختصاصی زمان
- آیین ها- چشمه ها
- لیلا و مجنون
- رقص آتش
- ساعت سرنوشت
- قبل از طلوع ( مجموعه اشعار گردآوری شده)
شعر مونا رزا از اشعاری است که از طرف قشر جوان مورد پسند قرار می گیرد. سزائی در دوران دانشجویی عاشق یکی از هم کلاسی های خود به نام مُعزز آک کایا (Muazzez Akkaya)می شود. اما پس از مطرح کردن عشق خود، از طرف مَعزز با جواب منفی مواجه می شود. وی تحت تاثیر این مساله اندوهگین شده و در شعرهایش او را مخاطب قرار می دهد. مُعزز اهل گِی وِه (Geyve) در شهرستان آکسارای بوده است. در تابستان پس از تعطیلی دانشگاه مِعزز به گِی وِه رفته و در یک یازلیک (خانه تابستانی) ساکن می شود. سزائی هم به آنجا رفته و درست در باغ روبروی آن به عنوان باغبان مشغول به کار می شود. هر روز معشوق خود را که یک طرفه او را دوست داشته می دیده و برایش شعر می سروده. مونا رزا نام مستعاری است که سزائی به مَعزز داده است. این نام از کنار هم گذاشتن حروف اول هر بیت از این شعر ساخته می شود. در پایان دوره تحصیل دانشگاه در جشن فارغ التحصیلی وقتی سزائی را برای خواندن شعر دعوت می کنند شعر مونا رزا را می خواند و آنقدر برای حاضرین جذاب بوده که سزائی دو بار دیگر به اصرار آنها شعر را می خواند. در این موقع مَعزز هم درست روبروی او نشسته بوده. بعد از اتمام شعر هنگام پایین رفتن سزائی از سن، مُعزز به طرف او دویده و می پرسد آیا هنوز هم بر سر پیشنهادت هستی؟ سزائی می گوید عشق تو برای من کافی نیست. مُعزز بی هوش می شود و می افتد……
در سال ۲۰۰۶ احمد هاکان، دوست سزائی در مطلبی روزنامه حریّت اعلام می کند که راز عشق مرموز حل شده و مُعزز آکایا را پیدا کرده است. او ماجرا را در ستون خود در روزنامه توضیح می دهد. هاکان می گوید مدتی قبل مطلبی در مورد شعر مونا رزا و مَعزز آک کایا نوشتم بعد از آن ایمیلی با این مضمون از نیویورک دریافت کردم: من دختر معزز هستم. در نیویورک پزشک هستم. همه خانواده مان از نوشته شما خوششان آمد. ممنون که در نوشته تان از مادرم نام بردید. هاکان می گوید با خواندن این ایمیل فریاد زدم وای رد پای معزز را پیدا کردم. بلافاصله به دخترش ایمیل فرستادم و نوشتم درباره مادرت کمی بیشتر توضیح بده. دختر اینطور جواب داده بود:
“مادر من در Mülkiye (نام سابق دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آنکارا) درس خوانده است. او در دوران دانشجویی دختر بسیار زیبایی بوده. شبیه گریس کلی (Grace Kelly). او در دانشکده قهرمان پینگ پنگ شده است. امروز از مادرم در مورد عشق و شعر سزائی کاراکوچ پرسیدم. مادرم گفت از این عشق و شعر بی خبر بوده، اما این را به خاطر می آورد که در جیب پالتوش شعرهای عاشقانه شاعری ناشناس را پیدا می کرده، هنگام ازدواج به پدرم در مورد این اشعار گفته است و پدرم سعی کرده برای او شعر بنویسد. البته شعرهای کودکانه ای شده. مادرم وکیل خزانه بود و بازنشسته شد. زمانی که در وزارت دارایی کار می کرد، با پدرم آشنا شده و ازدواج عاشقانه داشته اند. ۴۸ سال زندگی فوق العاده ای داشتند. متأسفانه هفته گذشته پدرم را از دست دادیم.”
ایوب اظلال از دیگر دوستان سزائی در مطلبی نوشته است وقتی در یادداشت حاکان در روزنامه حریت خواندم که معزز در دانشکده قهرمان پینگ پنگ شده فوراً شعر سزائی با عنوان «میز پینگ پنگ» را به خاطر آوردم. شعر را پیدا کرده و خواندم. این قسمت ها توجه ام را جلب کرد:
Ha Sezai ha ping-pong masası / Ha ping-pong masası ha boş tüfek / Bir el işareti eyvallah ve tak tak / Gözlerin ne kadar güzel ne kadar iyi / Ne kadar güzel ne kadar sıcak / Tak tak tak tak tak……
ها سزائی ها میز پینگ پنگ/ ها میز پینگ پنگ ها تفنگ خالی/ یک اشاره انگشت ای ولله بزن بزن/ چشمانت چه قدر زیبا چقدر خوب/ چقدر زیبا چقدر گرم/ بزن بزن بزن بزن بزن……
سزائی کاراکوچ تا پایان عمرش ازدواج نکرده است. دوستش جمال سوریا (شاعر و نویسنده ترک ۱۹۹۰-۱۹۳۱) او را به دلیل سبک شعر عرفانی که خلق کرد «سزو» نامید و او را «شاعر مختلط محمت آکیف و نجیب فاضل» توصیف کرد. مجموعه اشعار «چهل ساعت با خضر» توسط عطا ابراهیمی راد به فارسی ترجمه و در سال ۱۳۹۳ توسط نشر ثالث منتشر شده است. در اول مهر ماه سال ۱۳۹۵ برنامه مشترکی توسط نشر ثالث و موسسه فرهنگی یونس اِمره ترکیه شعبه تهران با عنوان «سزائی کاراکوچ و چهل ساعت باخضر» با حضور عطا ابراهیمی راد، توران کوچ و تعدادی از اساتید ادبیات برگزار شده است. وقتی از سزائی برای حضور در این برنامه دعوت کرده بودند گفته بود به دو دلیل نمیتوانم شرکت کنم و بجای من استاد توران کوچ خواهند آمد:
۱-اگر به تهران بیایم، باید به اصفهان و سمرقند هم برم.
۲-من برای رفتن از یک شهر اسلامی به شهر اسلامی دیگر باید بدون پاسپورت بروم. اگر پاسپورت نیاز باشد نمیروم. حج هم به همین دلیل نرفتم(به نقل از ایوب اظلال).
ایوب اظلال که در سالهای ۹۵-۱۳۹۴ مدیر بخش فرهنگی موسسه یونس اِمره تهران بوده، می گوید در ایران ادبیات معاصر ترکیه را بیشتر با اُرهان پاموک و اِلیف شافاک می شناسند و ما در آن مقطع تلاش کردیم که سزائی کاراکوچ را هم به اهالی ادبیات در ایران معرفی کنیم.
ترجمه بخشی از شعر مونا رزا
Mona Roza, siyah güller, ak güller
Geyvenin gülleri ve beyaz yatak
Kanadı kırık kuş merhamet ister
Ah, senin yüzünden kana batacak
Mona Roza siyah güller, ak güller
مونا رزا، رزهای سیاه، رزهای سفید
گل رزِ گِی وِه (Geyve) و تخت سفید
پرنده ای با بال شکسته مرحمت می خواهد
آه، به خاطر تو غرق در خون خواهد شد
مونا رزا، رزهای سیاه، رزهای سفید
Ulur aya karşı kirli çakallar
Ürkek ürkek bakar tavşanlar dağa
Mona Roza, bugün bende bir hal var
Yağmur iğri iğri düşer toprağa
Ulur aya karşı kirli çakallar
شغال های کثیف در برابر ماه زوزه می کشند
خرگوش ها با ترس به کوه نگاه می کنند
مونا رزا امروز یک حالی دارم
باران کج کج روی خاک می افتد
شغال های کثیف در برابر ماه زوزه می کشند
Açma pencereni perdeleri çek
Mona Roza seni görmemeliyim
Bir bakışın ölmem için yetecek
Anla Mona Roza, ben bir deliyim
Açma pencereni perdeleri çek…
پنجره ات را باز نکن، پرده ها را بکش
مونا رزا نباید ببینمت
یک نگاهت برای مردنم کافی است
درک کن مونا رزا من دیوونه ام
پنجره ات را باز نکن، پرده ها را بکش…
Zeytin ağaçları söğüt gölgesi
Bende çıkar güneş aydınlığa
Bir nişan yüzüğü, bir kapı sesi
Seni hatırlatıyor her zaman bana
Zeytin ağaçları, söğüt gölgesi
درختان زیتون سایه بید
در من خورشید به روشنایی در می آید
یک حلقه نامزدی، یک صدای (زنگ) در
همیشه مرا به یاد تو می اندازد
درختان زیتون، سایه بید
Zambaklar en ıssız yerlerde açar
Ve vardır her vahşi çiçekte gurur
Bir mumun ardında bekleyen rüzgar
Işıksız ruhumu sallar da durur
Zambaklar en ıssız yerlerde açar
نیلوفرها در متروک ترین جاها شکوفا می شوند
و در هر گل وحشی غرور است
بادِ منتظر پشت شمع
هنوز روح بی نورم را می لرزاند و می ایستد
نیلوفرها در متروک ترین جاها شکوفا می شوند
Ellerin ellerin ve parmakların
Bir nar çiçeğini eziyor gibi
Ellerinden belli oluyor bir kadın
Denizin dibinde geziyor gibi
Ellerin ellerin ve parmakların
دستانت دستانت و انگشتانت
مثل له کردن گل انار
از دستانت معلوم می شود یک زن
مثل قدم زدن در ته دریا
دستانت دستانت و انگشتانت
Zaman ne de çabuk geçiyor Mona
Saat on ikidir söndü lambalar
Uyu da turnalar girsin rüyana
Bakma tuhaf tuhaf göğe bu kadar
Zaman ne de çabuk geçiyor Mona
چه زود زمان می گذرد مونا
ساعت دوازده است لامپ ها خاموش شدند
بخواب تا آنهایی که بیدارند وارد رویاهایت شوند
اینقدر به آسمان عجیب غریب نگاه نکن
چه زود زمان می گذرد مونا
Akşamları gelir incir kuşları
Konar bahçenin incirlerine
Kiminin rengi ak, kimisi sarı
Ahhh! beni vursalar bir kuş yerine
Akşamları gelir incir kuşları
غروب پرندگان انجیر می آیند
می نشینند روی انجیر باغ
رنگ برخی شان سفید و برخی زرد
آه! اگر به جای پرنده به من شلیک کنند
غروب پرندگان انجیر می آیند
منابع:
- https://www.milliyet.com.tr/galeri/sezai-karakoc-sozleri-ve-siirleri-sezai-karakoc-kimdir-neden-oldu-kac-yasindaydi-6643422/2
- https://tr.wikipedia.org/wiki/Sezai_Karako%C3%A7
- https://www.milatgazetesi.com/yazarlar/mona-rosaya-solcu-gencler-de-iltifat-ederdi-387/
- https://www.haberturk.com/sezai-karakoc-mona-roza-hikayesi-nedir-mona-roza-ne-demek-muazzez-akkaya-mona-rosa-kimdir-3256006
- https://milatgazetesi.com/yazarlar/afrika-bulvarinda-hiziri-beklerken-168566/
- گفتگو با ایوب اظلال از دوستان شاعر
- Şair sezai karakoç’un dostu Eyyüp Azlal ile söyleşi
- Interview with Eyyüp Azlal, friend of poet sezai karakoç
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید