در بررسی اجمالی و هنگام مواجهه با افراد مختلف ، به نظر می رسد ، ایرانی ها دچار یک نوع قضاوت سیاه و سفید هستند. آیا تا به حال توجه کرده اید که لفظ کوتوله در فرهنگ ما چقدر تحقیر آمیز است ؟ آیا تا به حال به تحقیر نهفته در کلمه غربتی توجه کرده اید ؟ آیا تا به حال به لفظ سیاه سوخته و.... توجه کرده اید ؟ اما، الفاظ تنومند، سینه ستبر، خوش هیکل، سرو قامت، رشید و...چقدر بار معنایی مثبت داشته ودر فرهنگ ما ستوده میشوند.

پویش خبر- در زمانهای قدیم که قرار بود افراد در نبردی مقابل سنجیده شوند، و روزگار جنگ تن به تن بود، شاید استفاده از افراد رشید و هیکلمند و…منطقی و یا ستوده بود . هنگامیکه قرار بود، تنه درختی، سنگی، باری، از جایی به جایی حمل شود، قدرت بدنی،  انتخاب اول بود وفرد دارای قدرت بدنی، صاحب امتیاز و فضل محسوب می شد. اما، از هنگامیکه بشر، به کمک تکنولوژی به ابزار و سلاح دست یافت، دیگر مهم نیست که رستم دستان تفنگ به دست داشته باشد، یا یک کودک کم بضاعت، حتی یک حیوان، تکانی و لمسی، می تواند موجب شلیک گلوله ای یا روشن شدن دستگاهی و حرکت ماشینی غول آسا و یا موشکی ویرانگر شود. در نتیجه داشتن جثه ای بزرگ و سینه ای ستبر دیگر به کار نمی آید. برنده نبردهای امروزی، افکار قدرتمند و بزرگ است نه هیکل های پیل تن. گاهی در بین مردم می شنویم که از زشتی صورت یا چهره کریه فلان شخص، سخن به میان می آید. اتفاقا زشتی صورت را به زشتی سیرت ربط داده و براساس آن قضاوت می کنند. مثلا: همه ایرانیان فکر می کنند شمر، بسیار کریه و زشت چهره بود و هر کسی را بخواهند به زشتی و خباثت مثل بزنند، می گویند مانند شمر است. یعنی اینکه ما نگاهی سیاه وسفید داریم و فکر می کنیم، هر شخص بدرفتاری، حتما صورتش هم زشت است و هیچ نکته مثبتی ندارد و هر فرد شریفی، حتما زیبا و خوش سیماست. برای بسیاری از ما، معمولی بودن قیافه شمر، عجیب و غیر قابل باور است. حتی کلمه شمر، از نظر ما کلمه ای زشت و چندش آور و همراه با حس خشونت است. درست است که شمر یک جنایتکاربود، ولی ممکن است قیافه ای معمولی داشته باشد. کارگردانان، هنرمندان و…نیز نتوانستند از این دام رهایی یابند و معمولا در ساخت فیلم ها و آثار هنری، افراد نادرست را بسیار زشت و تیره رنگ به تصویر می کشند.

به عنوان مثال: گاهی مداحان برای گرم کردن مجالس، ابولفضل العباس را  زیباترین فرد جهان، معرفی می کنند و از زیبایی ها و سینه ستبر و خماری چشمانش و قطر بازوانش سخن می رانند. گویی از ملکه های زیبایی سخن می گویند، نه از انسانی فداکار و شریف که برای آرمانش، جانش را در طبق اخلاص می گذارد. این نوع معرفی های ادبی و توصیفات اغراق آمیز شاعرانه را گاهی با وقایع تاریخی اشتباه می گیریم و ادبیات را به منزله اسناد تاریخی، می انگاریم. اما بین آنچه شاعران توصیف می کنند با آنچه در تاریخ واقعیت دارد، تفاوت های فراوان است. گاهی در منابر، ائمه هدی علیهم السلام را زیباترین فرد تمام دورانها، معرفی می کنند و سعی دارند بدینوسیله توجه مردم را جلب نمایند. اتفاقا آنقدر در توصیف ائمه ، وارد حاشیه و توصیفات زیبایی ظاهری می شوند که اصل مطلب را بکلی فراموش کرده و حقانیت ائمه را در حد یک زیبایی ظاهری تخفیف می دهند و تحقیر می نمایند.حقیقت مطلب این است که ما،دیدگاهی سیاه و سفید یا صفر و صدی داریم . یعنی برای ما ایرانی ها، باورش سخت است که مرد شریف و وفاداری مانند حضرت ابولفضل، قیافه ای معمولی داشته باشد . یعنی هضم این مطلب که ابولفضل می تواند با چهره ای معمولی و بدنی معمولی ، اسطوره برادری و وفاداری به سید الشهداء باشد، بسیار سخت است. نمی توانیم درک کنیم، لقمان یا سقراط، اگر انسانهای خوبی بودند، چرا صورتی زیبا نداشتند؟.  ظاهراً می اندیشیم، اگر فلان فرد صالح، مانند فلان هنر پیشه زیبا روی نباشد، نمی تواند الگوی و فاداری و جوانمردی باشد. نکته اینجاست، که باید بدانیم تنومند تر از حضرت ابولفضل و زیباتر از اسطوره های ملی ما، افراد بسیاری بوده و هستند. امروزه، بدنسازان دنیا، با دستگاههای مجهز، بدن هایی را می سازند که مانند مجسمه های میکل آنژ زیبا هستند، اما هرگز به جوانمردی و وفا داری اصحاب امام حسین ع یا اسطوره های ملی ما مانند : رستم و کیکاووس و گیو … نمی رسند. ما عادت کردیم، سیاه و سفید ببینیم و فکر کنیم که هر کس انسان شریفی است، باید حتما در زیبایی و جمال و در سیرت و کمال به یک اندازه، رشد کرده باشد. ولی زیبایی ظاهری تحت تاثیر محیط، ژنتیک و خارج از اراده و اختیار ما بوده و خوب و بد بودنش، به تمایل ما بستگی نداشته و عیب یا فضیلت محسوب نمی شوند.  آنچه در دیگاه ما ایرانی ها باید اصلاح شود، دیدگاه سیاه و سفیدی و صفر و صدی است. باید یاد بگیریم، زمانه کیلویی نگاه کردن به بانوان ، زمانه حجمی و وزنی  نگاه کردن به افراد و اساطیر به پایان رسیده است. معیار انسانیت، مروت و جوانمردی و سایر فضایل انسانی و اخلاقی، با ترازوهای فعلی، با توصیف های طنازانه و دلبرانه، در چشمان خمار ولب های لعل نیست. بلکه فضایل اخلاقی، در فراسوی رسالت اندامها، توصیف می شوند. فضیلت اخلاقی، یعنی اینکه کسی نتواند بر شما، قیمتی بگذارد، کسی نتواند با رشوه ای، با تهدیدی، با تطمیعی شما را از آرمانهایتان دور کند. بشر امروزی، دنبال معنویت و سیرت زیباست و معرفی ائمه هدی علیهما السلام و اسطوره های ملی ما به صورت کیلویی و صددرصدی، کاری کاملاً اشتباه است. کودکان ما، دایما در معرض این تحقیر و کیلویی نگاه کردن، قرار می گیرند و با دیگران مقایسه می شوند و رنج می برند. اگر کسی رنگی روشن و صورتی زیبا داشته باشد، مقبول و اگر کسی قدی کوتاه و پوستی تیره، مذموم مجالس و منابر است . آدمی باید با هنر و فرهنگ و اندیشه اش مقیاس و مقایسه شود و در ترازوی کشتارگاهی مورد سنجش قرار نگیرد( گاو فربه تر سودمند تر و گاو لاغر تر، کم ارزش تر است). دیدگاه صد درصدی که بر جان ما حاکم است، موجب می شود، دایما فرزندانمان را با بدنسازان جهانی و مانکن های بازاری مقایسه کنیم و زنانمان را با ملکه های زیبایی و رقاصه های فیلم ها، بسنجیم و ارزش پاک دامنی، حیا، شرف و عزت و سایر اصول اخلاقی را ناچیز بیانگاریم. در نتیجه فرزندانمان را به سمت مانکن ها سوق می دهیم و اسطوره های دینی و ملی و اساطیر اخلاقی فرهنگمان را به فراموشی می سپاریم.

به زبان ساده تر ، در زمان رستم و سهراب هم افرادی دلیر و یا تنومند تر بوده اند. اما، شرایط لازم را برای پهلوانی نداشتند و در زمان ما و قبل از ما ، افراد زیادی بودند که شاید از حضرت ابولفضل العباس، زیباتر و یا تنومند تر بودند، اما معیار برتری انسانهای شریف، معنویت، سیرت و نکویی کردارشان بود، نه برجستگی و فرو رفتگی اندامشان.

گاهی، برای اصلاح دیدگاه سیاه و سفید مان، به تصویر نلسون ماندلا و بیل کلینتون، نگاهی بیاندازیم تا تسلیم زیبایی نگاه ماندلا و معصومیت خفته در زیر پوست تیره اش بشویم و از ذهنیت کیلویی و صددرصدی رهایی یابیم و پای به حریم زیبای انصاف بگذاریم .

مبادا تشبیهات و توصیفات شاعرانه تاریخ نگاران و شاعران، در مورد  پیامبر(ص) و تشبیه آن حضرت ،به یوسف ثانی و سرودن ابیات جمال و کمال پیامبر ص ، ما را بفریبد و در ظاهر او خیره بمانیم، بلکه به همت بلندش در جامعه صحرا نشین عربستان و جوشش حکمت از درونش در آن شرایط، توجه کنیم. که در سرزمنی تاریک ، سینه اش را صیقلی داد تا باغ سرسبز وحی الهی شده و خانه محقرش، محل حضور فرشتگان الهی گردید .

( همچو آهن گرچه تیره هیکلی

صیقلی کن، صیقلی کن، صیقلی _مولوی )

 باید، بتوانیم در باور های تنگمان بگنجانیم که کاخ های باشکوه نمی تواند، نشانه کمال و فرهیختگی و خانه های محقر نشانه سیه روزی باشد.

تن آدمی، شریف است، به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت

نویسنده: سید غلامعباس موسوی نژاد