شاهنامه کتابی است که نه نیازمند تاویل بلکه محتاج کشف ناخودآگاه است.

پویش خبر ، ما را با فردوسی و شاهنامه چه کار؟ پیشتر پاسخی که به تکرار شنیده بودم این بود: شاهنامه احیاگر زبان فارسی است. این پاسخ راست است تا جایی که کسی سرود: ” بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی”؛ هرچند این بیت از فردوسی نیست متضمن صدق و حقیقت است. بعدتر شاهنامه را ظرف آموزه های اخلاقی خاصّه اخلاق جوانمردی یافتم، این کشف بر ارادتم به فردوسی افزود و علاقه ام به شاهنامه شدت یافت. بعد از آن نیز تفسیرهای عرفانی شاهنامه را خواندم و از آنجاکه که آن روزها شیفته ی عرفان بودم، فردوسی دوست تر و شاهنامه پسندتر شدم. با گذشت بیشتر زمان به مطالعه ی اساطیر گرویدم و سخت به این حوزه دل بستم، ناگهان شاهنامه را منبع سرشار اسطوره های ایرانی و کتابی نظیر ریگ ودای هندی ها و الیاد و ادیسه ی یونانی ها که مرجع بی بدیل اسطوره های ایشان است یافتم، این نیز بر کم و کیف علاقه ام افزود. اما امروز بیش از همه ی ادوار گذشته به آن کتاب سترگ ارادت می ورزم و علت این ارادت تفطن به این دقیقه است که، شاهنامه شاه کلید فهم میراث فرهنگی است که خوب یا بد از گذشته پس انداز کرده ایم. جالب اینکه بدون چنین شاه کلیدی حتی اندیشه ی اسلامی نضج یافته در ایران را نیز نمی توانیم شناخت. به خاطر دارم که وقتی در مصاحبه ای از نصرالله پورجوادی پرسیدند آیا مایل به جبران بخشی از گذشته ی خود هستی؟ و او در پاسخ گفت: اگر به گذشته باز می گشتم بیش از پیش شاهنامه می خواندم. معنای سخن وی را در یکی از سخنرانی های او توانیم یافت. او تعریف می کرد که، نخستین کتابی که نوشته است راجع به شاه نعمت الله ولی متعلق به قرن هشتم بوده است؛ ولی متوجه می شود برای فهم بهتر قرن هشتم باید کمی عقب برود، از این رو به غزالی پژوهی می گرود و کتاب معروف سلطان طریقت و چند کتاب دیگر درباره ی غزالی و شاگردان او می نویسد، تا اینکه متوجه می شود برای شناخت این دوره نیز لازم است عقب تر برگردد، پس به قرن سوم می رسد و پس از آن به قرن دوم و سپس قرن اول تا اینکه متوجه می شود حتی از این هم باید عقب تر برگشت، پس از پیش از اسلام سراغ می گیرد. او در آن سخرانی می گفت: مدتی است که با دقت بسیار مجلدات دینکرد را در مطالعه گرفته است. با این توضیحات گمان می کنم معنای سخن پورجوادی راجع به شاهنامه روشن شده باشد. علت علاقه ی اخیر من به شاهنامه نیز همین است.
اگر بخواهم با ادبیات سیروس شمیسا سخن بگوییم، می توانیم از ناخودآگاه شاهنامه سراغ بگیریم. شاهنامه کتابی است که نه نیازمند تاویل بلکه محتاج کشف ناخودآگاه است. پس پشت شاهنامه که از آن تعبیر به ناخودآگاه شاهنامه می کنیم رازهایی از گذشته ی اساطیری ایران پنهان است که جز با توجه به امارات و مقایسه ی متن با متون مشابه مکشوف نمی افتد. این وجه از شاهنامه تا روزگار مدرن مغفول مانده، حتی شخص فردوسی از حضور آن در اثر خویش با خبر نبوده است. این وجه پنهان را به یمن مطالعات و نقد ادبی مدرن به دست آورده ایم. توضیح بیشتر اینکه، با ارجاع به نظر مهرداد بهار می توانیم مدعی شد که، اغلب فرهنگ های باستانی سه دوره، به ترتیب، عصر اسطوره، عصر حماسه و عصر تاریخ را پشت سر نهاده، تا امروز پیش آمده اند. نکته ی ظریف اینکه با تبدیل عصر اسطوره به عصر حماسه، خدایان اساطیری فراموش نشده، بلکه به پهلوانان زمینی تبدیل شدند اما سابقه ی الوهی آن ها فراموش شد. پس ناخودآگاه متون حماسی، فرهنگ اسطوره ای است. نقب زدن به ناخودآگاه متنی نظیر شاهنامه، به معنای عبور از وجه حماسی آن و نیل به وجه اسطوره ای پنهان در آن است. این سفر، سفری هیجان انگیز است زیرا، رازهای فراموش شده ی اسطوره ای را پیش چشم مخاطب می نهد. هم امروز محققانی نظیر جلال خالقی مطلق، سیروس شمیسا، بهرام بیضایی، سجاد آیدنلو و … متکفل این وظیفه شده اند.
سخن آخر اینکه، نام آن کتاب نیز نامی معنادار است. شاهنامه هم به معنای شاه نامه ها یعنی کتاب برتر است و هم به آموزه ای مرتبط با فرهنگ ایرانی مربوط می شود. شاه یا خسرو در فرهنگ ایران باستان معنایی که در نظام سیاسی جدید و حتی هزار سال گذشته می دهد ندارد. شاه یا خسرو در آن فرهنگ متضمن معنای فرزانه نیز بوده، کسی است که، با فره ایزدی به سامان اجتماعی اهل زمین اما متناسب با سعادت آسمانی آن ها اشتغال دارد. پس شاهنامه یعنی کتاب مربوط به فر و فرزانگی. کتابی مربوط به حکمت شاهان که همان حکمت خسروانی است که سهروردی از آن نام می برد. البته وجود چنین حکمتی در ایران باستان به آن معنا که سهروردی مراد می کند جای بحث مجزا و مفصل دارد.

  • نویسنده : امین رضا نوشین